سخنرانی دكتر محمد مجتهد شبستری
دربرنامه يادبود دوازدهمين سالگرد شادروان مهندس بازرگان
تقسيم کننده مرزهای قدرت سياسی و زور
دربرنامه يادبود دوازدهمين سالگرد شادروان مهندس بازرگان
تقسيم کننده مرزهای قدرت سياسی و زور
۲۸ دی ماه ۱۳۸۵
«خدا، قدرت و زور» سه مفهومی هستند که اگر با يکديگر درآميخته شوند در آن جامعه پايه های استبداد محکم خواهد شد و از اين راه ضربه هاي فراوان بر مردم آن جامعه وارد خواهد آمد. بر اين اساس مجتهدشبستری بر تفکيک اين سه مفهوم از يکديگر تاکيد کرد و آنان را متعلق به قلمروهای ويژه يی دانست. او گفت؛ تحليل عقلانی از خدا، تحليل عقلانی از مساله قدرت و تحلیل عقلانی از زور سه نوع تحليل عقلانی با سه نوع نتيجه مختلف است و آثاری که بر هر کدام مترتب است عملاً در صحنه زندگی اجتماعی و انواع برخوردهايی که انسان ها با مصداق هرکدام از آنها بايد داشته باشند از بنيان با يکديگر تفاوت دارد.
در ادامه گفت؛ توجه کردن به تمايزها و تفاوت های اساسي موجب می شود که خدا در ساحت قداست و تعالی خود که بدون آن خدايی را نتوان تصور کرد، باقی بماند. قدرت نيز موضوعی انسانی تلقی شود که در عين حال که براي دوام جامعه اجتناب ناپذير است می تواند منشاء شر و فساد فراوان شود. اما زور هم موضوعی است که هر کجا ظاهر شود آزادی مسوولانه انسان را تخريب می کند و انسانيت او را انکار می کند.
همچنین درخصوص قيد کلمه مسوولانه در کنار کلمه آزادی توضيح داد که: آن آزادی که مطلوب آزاديخواهان است، آزادی به معنای رها بودن از قيدهای اخلاقی نيست. سپس در تفکيک اين سه موضوع مطالب خود را طرح کرد.
خدا خود حقيقت نهايي است که انسان او را جست وجو می کند. خدا اله است يعنی معبود. در اسلام مهمترين و بنيادی ترين شعار لااله الاالله است يعنی اللهی که اسلام از آن سخن می گويد اله است. منتهی اله ديگری جز الله نيست. الاالله است.
در ادامه گفت؛ توجه کردن به تمايزها و تفاوت های اساسي موجب می شود که خدا در ساحت قداست و تعالی خود که بدون آن خدايی را نتوان تصور کرد، باقی بماند. قدرت نيز موضوعی انسانی تلقی شود که در عين حال که براي دوام جامعه اجتناب ناپذير است می تواند منشاء شر و فساد فراوان شود. اما زور هم موضوعی است که هر کجا ظاهر شود آزادی مسوولانه انسان را تخريب می کند و انسانيت او را انکار می کند.
همچنین درخصوص قيد کلمه مسوولانه در کنار کلمه آزادی توضيح داد که: آن آزادی که مطلوب آزاديخواهان است، آزادی به معنای رها بودن از قيدهای اخلاقی نيست. سپس در تفکيک اين سه موضوع مطالب خود را طرح کرد.
خدا خود حقيقت نهايي است که انسان او را جست وجو می کند. خدا اله است يعنی معبود. در اسلام مهمترين و بنيادی ترين شعار لااله الاالله است يعنی اللهی که اسلام از آن سخن می گويد اله است. منتهی اله ديگری جز الله نيست. الاالله است.
سپس با طرح اين سوال که اله چيست و کيست ؟ گفت : اله يعنی معبود، يعنی خدا را عبادت می کنند. خدا آن است که عبادتش می کنند. و عبادت چيست ؟ سوال بعدی که در پاسخ گفت؛ عبادت نهايت خضوع در برابر معبود و نهايت خدمتکاری برای تحقق اراده اوست. عبادت يک مساله محوری يا مهمترين مساله محوری است که در ارتباط با خدا مطرح می شود. واژه خدا با واژه عبادت عجين است.
در ادامه بحث خود حاضران را به مطالعه بيشتر آثار دين شناسان از جمله در حوزه پديدارشناسی دين تشويق کرد و گفت؛ سخن گفتن از خدا جز يک تفسيرگری دائمی و پايان ناپذير از او نيست. اين تفسيرگری می تواند راهنما داشته باشد اما ممکن نيست متولی داشته باشد. متولی اين است که بگويد چنين فکر کن و چنان فکر نکن و برای رابطه خدا و انسان آئين نامه درست کند.
سپس وارد موضوع دوم بحث خود يعنی قدرت سياسی شد. او گفت؛ قدرت سياسی يک واقعيت اجتماعی است که هم منشاء نظم اجتماعی است و هم منشاء تاثيرگذاری حکومت در تفکر و اعمال افراد جامعه. و با بيان اينکه : قدرت سياسی بسيار سرنوشت ساز است، گفت؛ قدرت سياسی در صورتی می تواند سازنده باشد که در خدمت نياز های اساسی جامعه و افراد جامعه درآيد؛ نيازهايی چون معنويت، علم، صنعت و هنر.
مجتهد شبستري قبل از توضيح قدرت مشروع لازم ديد که تاکيد کند: که قدرت سياسی يک امر بشری است، اولاً و بالذات بايد با معيارهای خود بشر سنجيده شود که اين چيست؟ و بعداً نوبت به آن می رسد که از لحاظ اخلاقی چگونه درباره آن می توانيم داوری کنيم. او در ادامه با بيان اين که قدرت مشروع در اصطلاح سياسی آن قدرتی است که در خدمت تامين نياز های اجتماعی باشد، گفت؛ هرگاه قدرت سياسی در خدمت منافع حاکمان برآيد و حفظ قدرت برای عده يی اصالت پيدا کند از مشروعيت می افتد چون ديگر نياز های جامعه را تامين نمی کند و ضد آن را پرورش می دهد و جامعه را دچار رنج و آسيب می سازد.
در ادامه بحث خود حاضران را به مطالعه بيشتر آثار دين شناسان از جمله در حوزه پديدارشناسی دين تشويق کرد و گفت؛ سخن گفتن از خدا جز يک تفسيرگری دائمی و پايان ناپذير از او نيست. اين تفسيرگری می تواند راهنما داشته باشد اما ممکن نيست متولی داشته باشد. متولی اين است که بگويد چنين فکر کن و چنان فکر نکن و برای رابطه خدا و انسان آئين نامه درست کند.
سپس وارد موضوع دوم بحث خود يعنی قدرت سياسی شد. او گفت؛ قدرت سياسی يک واقعيت اجتماعی است که هم منشاء نظم اجتماعی است و هم منشاء تاثيرگذاری حکومت در تفکر و اعمال افراد جامعه. و با بيان اينکه : قدرت سياسی بسيار سرنوشت ساز است، گفت؛ قدرت سياسی در صورتی می تواند سازنده باشد که در خدمت نياز های اساسی جامعه و افراد جامعه درآيد؛ نيازهايی چون معنويت، علم، صنعت و هنر.
مجتهد شبستري قبل از توضيح قدرت مشروع لازم ديد که تاکيد کند: که قدرت سياسی يک امر بشری است، اولاً و بالذات بايد با معيارهای خود بشر سنجيده شود که اين چيست؟ و بعداً نوبت به آن می رسد که از لحاظ اخلاقی چگونه درباره آن می توانيم داوری کنيم. او در ادامه با بيان اين که قدرت مشروع در اصطلاح سياسی آن قدرتی است که در خدمت تامين نياز های اجتماعی باشد، گفت؛ هرگاه قدرت سياسی در خدمت منافع حاکمان برآيد و حفظ قدرت برای عده يی اصالت پيدا کند از مشروعيت می افتد چون ديگر نياز های جامعه را تامين نمی کند و ضد آن را پرورش می دهد و جامعه را دچار رنج و آسيب می سازد.
قدرت سياسی هميشه بايد خادم باشد و نه مخدوم. خدا هميشه مخدوم است اما قدرت سياسی هميشه خادم است. و در ادامه اين سخنان، نتيجه گيری کرد؛ که قدرت سياسی بايد با صراحت مورد نقد قرار گيرد و هاله هرگونه قداست از پيرامون آن زدوده شود. اگر قدرت سياسی از خادم بودن به مخدوم بودن مبدل شود زور پا به صحنه می گذارد. اينجاست که با زور مواجهيم. و سپس به توضيح مفهوم زور پرداخت و گفت ؛ زور اعمال قدرت نامشروع، اعمال چنان قدرتی که نه تنها به تامين نياز های اساسی افراد جامعه خدمت نمی کند بلکه انسانيت آنها را با نفی آزادانه مسوولانه آنها تکذيب و تخريب می کند. اول تکذيب می کند، بعد تخريب می کند. و اینکه ؛ زور به جای اقناع انسان ها، آنها را به تفکر معين و رفتار معين مجبور می سازد. و با تاکيد بر نقش اتوريته براي دولت گفت که اتورتيه يا همان مرجعيت با زور متفاوت است. سپس افزود ؛ هرجا ديديم به ما تکليف می شود که چيزی را که با عقلت نمی توانی با آن رابطه برقرار کنی درباره آن بينديش اينجاست که زور خودش را نشان می دهد. قدرت مشروع جلوی انديشيدن را نمی گيرد ولي زور جلوي انديشيدن را می گيرد و بعد می گويد به آن چيزی که غير قابل انديشيدن است بينديش. به اعتقاد مجتهد شبستری "زور نه عليه اشخاص است بلکه عليه قانون هم هست چرا که زور قانون را هم نابود می کند".
و با طرح اين سوال که : زور چگونه و چرا به وجود می آيد؟ زور را زاده تنفر عنوان کرد و گفت؛ هرکس تنفر داشته باشد نسبت به ديگران اعمال زور می کند پس هر حاکمی که نسبت به ملتش تنفر داشته باشد اعمال زور می کند.
او باز تاکيد کرد که زور نه تنها زاده تنفر است بلکه در سراسر جامعه تنفر توليد و پخش می کند. با طرح اين سخنان نتيجه گيری کرد که : اگر در آگاهی افراد جامعه ميان مفهوم خدا، قدرت سياسی و زور مرزبندی کاملاً روشن وجود نداشته باشد و آنان در مقام عمل با هرکدام از اين سه مقوله برخورد های کاملاً متفاوت و متناسب نکنند، در اين جامعه خدا از تعالی می افتد، زور قداست و تعالی پيدا می کند، قدرت مشروع سياسی تخريب و قانون نابود می شود و کار به جايی می رسد که زور به جای خدا پرستش می شود. و با ابراز نگرانی از اينکه به علم بی توجهی می شود گفت که جامعه شناسان دين می گويند؛ سمبل های دينی بر اثر اوضاع و احوال سياسی و اجتماعی فرسودگی پيدا می کنند. يعنی ديگر پيام معنوی نمی دهند. يعنی ممکن است در همه جا واژه خدا به کار برده شود اما همه اينها واقعاً از پيام معنوی خالی باشد. و اينگونه اتفاقات را ابزاری برای اعمال زور عنوان کرد و گفت که بايد برای درستی يک پيام ببينيم آيا اين پيام، پيام معنويت است يا خير، و گفت؛ افراد جامعه بايد بتوانند با آزادی مسوولانه خود خدا را پرستش و تقديس کنند. قدرت سياسی را با صراحت و شجاعت نقد کنند و عملاً آن را با سازوکارهايی که دارد کنترل کنند اما زور را درهمه انواع آن نفی و عملاً طرد کنند.
آنگاه گفت؛ در عصر ما اصول بنيادين اعلاميه حقوق بشر ۱۹۴۸ تقسيم کننده مرز های قدرت سياسی مشروع و زور است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر